...یادداشــــــــــــــــــــــت های من

بوی مهربانی می آیــــــــــــــــــد...کجا ایستاده ای؟! در مسیر باد؟

نیامدن هایت رادوست دارم

نیامدن‌هایت رادوست دارم

 

مثل آمدن‌هایت...

 

نمی‌دانی

 

آن ساعت‌های انتظار چه دلهره‌ی شیرینی

 

مرا در آغوش می‌کشد

 

چقدر وسوسه‌ی

 

رویاهای یواشکی

 

آن لحظه‌ها را دوست دارم

 

مثل یک بوسه طولانی است.

 

نگران نباش به

 

کارهایت برس

 

من اینجا

 

با رویای آمدنت عالمی دارم

 

که تو آنجا ...

 

در آغوش هیچکس پیدا نمی‌کنی.

[ دو شنبه 16 دی 1392برچسب:عاشقانه کوتاه،متن کوتاه, ] [ 22:35 ] [ باران ] [ ]

حالا دیگر یک خط درمیان گریه میکنم!

حالا دیگر

یک خط در میان گریه میکنم،

حالا دیگر

شانههایم صبورتر شدهاند

و با هر تلنگری که گریه میزند

بیجهت نمیلرزند!

انگار دیگر هیچ اتفاقِ عاشقانهای

از چشمهایم نمیافتد

و پاییزِ من

اتفاق زردیست

که میتواند

ناگهان در آغوشِ هر فصلی بیفتد!

حالا تو هی به من بگو

بهار میآید...

پی نوشت:تو نیستی و من هر روز، سکوت سنگین پشت پنجره را با گنجشک‌ها، قمری‌ها و چنار پیر کوچه قسمت می‌کنم.

[ پنج شنبه 14 آذر 1392برچسب:عاشقانه کوتاه,متن کوتاه, ] [ 22:20 ] [ باران ] [ ]

چرا درخت نباشم

آسمــــــان که نشد،
چرا درخــت نباشم ...
وقتی
تو
در من
اینهمه پرنده ای؟
ذهنم
پُر از لانه هایی است
که برای تو ساخته ام !

[ جمعه 8 آذر 1392برچسب:عاشقانه کوتاه،متن کوتاه, ] [ 21:57 ] [ باران ] [ ]

بازی خسته کننده


این مهره های بی خاصیت

این صفحه ی آماده

به چه درد می خورند

وقتی تو نیستی

زندگی

بازی خسته کننده ای ست

و هر دو طرف آن منم که تنها مانده ام

[ سه شنبه 5 آذر 1392برچسب:عاشقانه کوتاه،متن کوتاه, ] [ 13:55 ] [ باران ] [ ]

کاش میدانستی

به مرگ

گرفته ای مرا

تا به تبی راضی شوم

کاش می دانستی

به مرگ راضی ام وقتی که

تب می کنم از دوری ات !

[ سه شنبه 21 آبان 1392برچسب:عاشقانه کوتاه,متن کوتاه, ] [ 14:0 ] [ باران ] [ ]

به احترام بودنت...

به این روزها بگو به احترام بودنت بایستند.

به این ساعت‌ها بگو آهسته‌تر بروند؛

می‌خواهم کنار دستهایت مقبره‌ای بسازم

و تمام ابرها را از تمام پاییزها،

تمام گنجشکها را از تمام درختها،

به صبح این خانه بیاورم،

ساعت را کوک کنم

و در انتظار «صبح ‌بخیر» تو دراز بکشم.

[ دو شنبه 20 آبان 1392برچسب:عاشقانه کوتاه،متن کوتاه, ] [ 11:52 ] [ باران ] [ ]

بیا برگردیم...سر خط اول

سلام
و همین قدر می دانم که اگر تنها یک روز به پایان جهان مانده باشد من درخت سیبم را
خواهم کاشت.
.
.
.
.
.
.
.
بیا برگردیم سر خط اول .از ابتدای تردید؛تو رادوستت دارم؛گفتن ها.
از همانجا که با خاک نم خورده شروع شد.
همان دو گنجشک در راه مدرسه.
با انگشت های جوهری.بیا برگردیم سر خط اول.
قبل از آنکه جمله ی ناتمام دوستت ندا... را با یک قطره اشک به جای نقطه تمام کنم.

[ جمعه 17 آبان 1392برچسب:عاشقانه کوتاه،متن کوتاه, ] [ 21:13 ] [ باران ] [ ]

پر رنگ ترین حضور این خانه

1
دستی تکان داد
و برای همیشه رفت
این زلزله ای که سال هاست
زندگی مرا می لرزاند
از همان تکان دست اوست

2
دنیا اگر
آسیابی به نوبت هم باشد
به ما بدبخت ها که برسد
برای خرد کردنمان می چرخد

3
کفش های جفت شده ات
پشت در خانه
بزرگترین غافلگیری دنیا است

4
کاری نمی شود کرد
با این همه حرف
که تو نیستی
و اسیر سکوت می شوند

5
برایم قصه ی آن درختی را بگو
که پاییز را باور نداشت
در روزهای سرد تنهایی
فکر می کرد
برگ هایش رفته اند که بهار را بیاورند..
این انتظار سخت نیست
وقتی بدانم تو یک روز می آیی

6
هفته هاست که نیستی
و هنوز
پر رنگ ترین حضور این خانه
جای خالی تو است

7
بازوانت
آتشکده ای ست خاموش
و من
کاهن مطرود معبد عشق

8
از بخت سیاه من بود
که در طالعم
اشتباهی عاشق شدن را نوشته بودند
اگر نه قایق کاغذی مرا
چه به دریای شما..

[ سه شنبه 15 آبان 1392برچسب:عاشقانه کوتاه,متن کوتاه, ] [ 21:55 ] [ باران ] [ ]

وقتی

 وقتی ...

وقتی همه خواسته هایت در نیمه راه چیزی میشود که نباید میشد

که غلط از آب در می آید تمام آنچه در ذهن ساخته ای

وقتی باورت شکسته شد

آدمی میشوی که شبیه هیچ کس نیست

آدمی که دیگر از خسته شدن ... خسته شده

توانایی برای دیدن هم ندارد

می ایستد و تماشا میکند چون بی دفاعی که هیچ چیزی در دست ندارد

در مقابل اطرافی که پر است از حادثه و خطر

با دستانت سدی میشوی در برابر هر آنچه می بینی

خوب و بدش به کنار

چون که به چشمانت نمی آید

دیگر سیر شده چشمانت از دیدن

و از همه چیز پر شده گوشهایت . تازگی ندارد برایت

در مقابل دوستت دارم هایی که چون باران بی هوا می بارد

که همه جا هست

چتری میسازی از تنهایی برای امنیت

دیگر هیچ چیزی دلت را نمی لرزاند

دلت می سوزد برای عشق که چقدر حقیر شده است

عشقی که تحقیر شده

در میان دستان نا سپاس مردمی که

به هر دلپیچه ای نام عشق را بر چسب زده اند...

[ یک شنبه 6 آبان 1392برچسب:عاشقانه کوتاه،متن کوتاه, ] [ 12:58 ] [ باران ] [ ]